دانلود کتاب مزاحم نشو فریدا مک فادن pdf

در بخشی از کتاب مزاحم نشو بخوانیم

نمی‌خواهم بگویم که او ساقی مواد مخدر بود یا یک جانی خطرناک. من کشتمش؛ در دفاع از خودم شوهر خودم را کشتم! فقط می‌توانم بگویم که دلیل خوبی داشتم. یک نگاهی بهش کردم که آن پایین افتاده بود و خون گرمش داشت دایره کج و معوجی را زیر بدنش روی زمین شکل می‌داد. چاقو هم کنار بدنش افتاده بود و ازش خون می‌چکید. اثر انگشت من هم رویش پیدا بود. یک لحظه به فکرم رسید که دسته‌اش را تمیز کنم ولی بعدش گفتم: «خب که چی؟» اینجا خانه من است و هیچ‌کس هم به اندازه من برای کشتنش انگیزه نداشته. رد اثر خون را روی فرش گرفتم و همه جایش را خوب وارسی کردم. اوه! آقاپلیسه وقتی مرا دید که دِرِک تقریباً همان موقع در حال جان دادن بوده. پس خیالم می‌تواند بابت چند تا قطره خون راحت باشد! خم شدم و دامن را روی خون‌ها مالیدم. در حال حاضر می‌توانم فکر کنم که دامنم یک هدف دست‌نیافتنی‌ است! چشم‌های وق‌زده قهوه‌ای‌اش نظاره‌گر پوچی و نیستی شده بود! ماهیچه‌های صورتش برای اولین بار رنگ آرامش را به خودشان دیده بودند؛ حداقل از وقتی که می‌شناختمش. حتی وقتی می‌خوابید هم انگار یک حالت تنش و اضطرابی داشت. انقدر دندان‌قروچه می‌کرد که از خواب بپرم. شاید بالاخره الان به آن آرامشی رسیده که حتی اپلیکیشن مدیتیشن توی گوشی‌اش هم نتوانسته بود برایش به ارمغان بیاورد. مطمئنم دیگر به آن آرامش والا و سعادت محضی که می‌خواسته رسیده است.